دانلود رمان وحشی نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه، مافیایی، انتقامی
نویسنده رمان: علی زیبایی
تعداد صفحات: 1128
خلاصه رمان: آرام، زیباترین دختری بود که توی عمرم دیده بودم، خیلی زیبا، اما شاید باورت نشه هیچ پسری جرات نمیکرد دنبالش راه بیفته، آخه کدوم پسر حریف دختری میشه که حداقل توی پنج تا هنر رزمی استاد شده، پدرش کارخونه داشت و یک شرکت بزرگ، راستش ممکنه بپرسین من چطور با این دختر آشنا شدم، داستان جالبی داره، اومده بود به یکی از دوستاش کمک کنه و توی همین گیرودار من باهاش آشنا شدم، دلش رو بردم،
قسمتی از متن رمان وحشی
آرام به زحمت یک چشم خود را باز کرد. جاوید کنارش دراز کشیده بود. لبخندی پهن به اندازه کل صورتش بر لب داشت. جاوید یک چشم خود رابست. آرام غرید: توچرا اینقدر خوشگلی جاوید؟ چشمان سیاه، موهای زغالی، بینی کشیده و پوست روشن…ادامه داد: حتی وقتی از خواب پا میشی زیبایی لعنتی…جاوید گفت به پای تو که نمیرسم خوشگل خانم. آرام چشم خود رابست و بعد گرمی حضور او را کنار گوش خود حس کرد.
هم زمان صدای تپش های قلب او را در گوش های خود شنید. لبخند زد. زبانش را بیرون آورد. نمیتونی بیدارم کنی اقا پسر. کیان و افشار که پشت سر عماد ایستاده بودند، به نشانه تایید سر تکان دادند. سایه دیوارهای خرابه اطرافشان بر زمین ریخته بود. از لابه لای سنگ و کلوخ و چوب میشد دشت را که به بینهایت سینه داده بود، دید. مردی بلند قد و عضلانی از بین هفت نفری که آن سوی خرابه ایستاده بودند، جداشد.
از میان تودهای خاک که مانعی ساخته بود، گذشت.جلو رفت. سینه به سینه عماد ایستاد. مردهای دیگر در پناه دیواری کاهگلی ایستاده بودند و دستهایشان روی خنجرهایی بود که به کمر بسته بودند. بوته خاری روی لبه دیوار روییده بود و با هر تکان باد،سایه اش میلرزید. مرد گفت: ببین پسر خوب!