دانلود رمان سورئالیسم نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه
نویسنده رمان: نیلوفر رستمی
تعداد صفحات: 1268
خلاصه رمان: در مختصاتی از مشرق، زنی با ظاهری از جنسِ غرور، بعد از مرگ همسرش از خانوادهی پدری طرد میشود و تنها و مستقل با دخترش زندگی میکند. قصه در مغرب اما راجع به هنرمندیست از قماشِ احساس و ردهی مردانگی! که اسم و راهِ پدر را درک کرده، اما چون نمیخواهد حقالناسی به گردن داشته باشد، از سهمیهی او استفاده نکرده و خود را از تحصیل منع کرده است.
قسمتی از متن رمان سورئالیسم
فرزانه قدری نزدیک تر به مهدیار ایستاد و دستش را حاشیه ی صورت خود گذاشت. زیرلبی پچ زد میبینی مادر؟ یه بند سرش تو این ماسماسکه نمیدونم کدوم از خدا بیخبری قاب بچه مو دزدیده که یه دم این بی صاحاب از دستش نمی افته کروکور و لال، هی انگشتاش چق چق و تق تق تکون میخوره رو گوشیش. مهدیار به سختی خنده اش را کنترل می کرد. منظور خاله اش به مهراد بود فرزانه یواشتر ادامه داد…
موندم !حیرون کیه که ننه بابا نداره از پای این وسیله انحراف برش دارن. مهدیار این بار نتوانست خنده اش را کنترل کند کوتاه خندید و سعی کرد او هم صدایش را آرام نگه دارد. از کجا معلوم با غریبه چت کنه؟ شاید طرف همکار یا رفیقش باشه. فرزانه طوری شماتت بار نگاهش کرد که مهدیار لبخندش را فرو برد و سر به زیر انداخت. درسته عمری ازم گذشته ولی گیج که نیستم خاله جان حالیمه…
وقتی یه نفر به سن و سال این پسر همچین لبخند ژکوند میزنه و میره تو نخ اون یه وجب پلاستیک طرفش اكبر قصاب و اصغر جوشکار نیست یحتمل با یه پری و نازی و چه
میدونم… مریم و ریحونی حرف میزنه دیگه. مهدیار کوتاه خندید این بار پونه هم صدای مادرش را شنیده بود همانطور که انگشتش را روی کلاویه ها میکوبید به خنده افتاد و فرزانه ادامه داد. دردت بخوره به جونم خاله تو که رفیقشی باهاش حرف بزن ببین دردش چیه اگه قصدش خیره که آستین واسه اش بزنیم بالا و یا الله! اگه هم نه یه نموره راهنماییش کن بلکه سر عقل بیاد.