دانلود رمان مهراز من نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه، اجتماعی، روانشناسی
نویسنده رمان: فائزه_س
تعداد صفحات: 282
خلاصه رمان: در پس زمینهی هر رفتار و فکرش پر از ندانستن ها و نخواستنها بود. از یک جایی مجبور شد بداند و بتواند، مهرازش آمد بر ویرانههای نمیدانمها و نمیخواهم هایش سازهی جدیدی را بنا کرد. حضور گاه و بیگاه یکی زلزلهای به پا کرد اما او نه تنها آوار نشد بلکه خود را محکمتر از پیش ساخت…تیام دختری است که گم شده در سرزمین بایر درونی خودش! و آراد پسری است که برای پیشرفت هرچه بیشتر خود برنامه دارد و تلاش می کند!
قسمتی از متن رمان مهراز من
از امروز باید فکر کنی و روی خودت و حس هات دقیق بشی! الانم کمی سرت رو بالا بگیر و آدم ها را نگاه کن تو بین این ها زندگی میکنی و فراری در کار نیست. پشت چراغ قرمز می ایستد و زیر لب میگوید: دست بردار هم نیستند. سرم را می چرخانم دو دختر آرایش شده زوم شده اند روی پناه و صدای بلند موسیقی ماشیناشان شنیده میشود، نگاهم را میگیرم. چراغ سبز میشود و این بار متوجه حرکات نمایشی ماشین شان میشوم.
درک حس بقیه و دیدن رفتارشون به معنای تایید یا ردشون نیست بلکه به تعامل بهتر اجتماعی کمک میکنه. وارد پارکینگ دانشگاه میشود. یه چیز دیگه! من ازینکه پیام ها و تماسهام بی جواب بمونه، کلافه میشم و گمونم تو هم تمایلی به جواب دادن نداری. خب چیکار کنیم برای شروع یک تعامل که نظر هر دو تامین بشه؟ نفس عمیقی میکشم. چقدر سخت است تغییر! میفهمد ایدهای ندارم. حالا یه فکری براش میکنیم. بیا اینم نسخه قرارداد، پیش تو بمونه مترجم جوان!
دوباره همان حس خوشحالی در وجودم جوانه میزند و به امضای حک شده ام روی کاغذ خیره میشوم. نمیدانم دقیقا چقدر گذشته از روزی که تصمیم گرفتم به او اعتماد کنم و شروع به شناخت خودم کردم. اوایل نمیدانستم دقیقا باید به چه چیز در خودم توجه کنم. بلد نبودم فکر کنم. هرشب پادکست های صوتی که برایم میفرستاد را گوش میکردم. دیگر دانشکده روانشناسی پاتوق ام شده بود. ما بین هر کلاس وقت اضافه ای داشتم در کلا سهایی که گفته بود شرکت میکردم.