دانلود رمان ویرانگر نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه، اجتماعی، روانشناسی
نویسنده رمان: سمیرا پروانه
تعداد صفحات: 693
خلاصه رمان: اسرا یه دختر مذهبی و دانشجو بود که مثل بقیه ی دخترا منتظر شاهزاده ی سوار بر اسب سفید زندگیش بود و حتی تو خیالاتش هم تصور نمیکرد مرد زندگیش همون افسر پلیس گیج و عجیبی باشه که به طور اتفاقی تو یه شب تابستونی سر از اتاقش درمیاره و بهش دست درازی میکنه… بعد اون شب اسرا موند و یه تن دست خورده و روح زخمی که پیشنهاد ازدواج اون مردو قبول نمیکرد اما اینبار بازهم سرنوشت بیکار ننشست…
قسمتی از متن رمان ویرانگر
کمی مکث کرد و بعد گفت: ھماھنگی برای چی؟ من که تو بیمارستان گفته بودم میخوام با پدرت حرف بزنم…مشکل چیه؟ کلافه چشمانم را یک دور چرخاندم. چرا انقدر این موضوع را ساده میگرفت؟ مشکل من اینه که من آمادگیشو ندارم. خب از الان تا وقتی کھ ما میایم فرصت داری آماده بشی. چه میگفت؟ دستم می انداخت؟ درحالی که به وضوح حرص میخوردم گفتم: من میخواستم بیشتر با شما آشنا بشم.
کمی مکث کرد و سپس جوابم را داد: خب ما که قرار نیست به این زودی ازدواج کنیم…این قرار خاستگاری فقط برای آشنایی بیشتره…تازه وقتی خانواده ھا درجریان باشن می تونیم راحت تر باھم در ارتباط باشیم. سکوت کردم…حرفش ی ک جورایی منطقی بود. وقتی سکوتم را دید با صدای آرام تری گفت: مشکلت حل شد؟ با مکث گفتم: یجورایی بله توان مخالفت با او را نداشتم. تا اینجای کار که حتی نصف حرف ھای آماده شده ام را ھم نزده بودم.
حالا اجازه میدی بیایم یانه؟ خنده ام گرفتھ بود. آرام گفتم: شاید…شاید یعنی چی؟ بالاخره بیایم یا نه؟ لبخندم وسعت گرفت. چه زود مرا مجاب کرده بود! بیاین…ولی فقط برای آشنایی بیشتر. آھا …چھ خانوم سرسختی… قلبم بنای کوبیدن گذاشت و انگشتان لرزانم طرح ھای قلب قلبی روتختی را لمس کرد. سکوت مرا کھ دید خودش پیشدستی کرد. فردا میری دانشگاه؟ بله چطور؟