دانلود رمان پیمان بارانی نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه
نویسنده رمان: زهرا ارجمندنیا
تعداد صفحات: 246
خلاصه رمان: مواد خوش عطر و بوی کیک رو با آرامش و دقت درون قالب ریختم و روبه نگاه کرد و کنجکاو آرسین که حرکاتم و دنبال می کرد چشمکی زدم شیرین خندید و آروم زمزمه کرد : به نظرت خوشمزه می شه مامان ؟ خم شدم ، روی سرش و بوسیدم و حین بلند کردن قالب قلبی شکل و قرار دادنش داخل فر ، با مهربونی جوابش و دادم : مگه می شه بد بشه ؟ اونم وقتی پسر کوچولوی من درست کردنش با خنده ی بلندی ، هیجان زده از آشپزخونه خارج شد و من بعد بدرقه کردنش با نگاهم
قسمتی از متن رمان پیمان بارانی
امیرعلی روی صندلی جلوی ماشین نشسته بود و پیمان رانندگی می کرد. تقریبا روی صندلی پشت دراز کشیده بودم و ذهنم مدام پرش می زد به جاهای مختلف..به چشمای بغض کرده ی پسرم موقع خداحافظی ، به نگاه دلخور پیمان ، به تهدیدهایی که حالا روی موبایلم مرتب به شکل پیامک ارسال می شدند و بعد به چیزی که از همه بیش تر نگرانش بودم و داشتم توی خودم حلش می کردم تا مبادا بروزش بدم …
کلافه دستی روی پیشونیم کشیدم که نگاه امیرعلی رو به عقب کشوند : سردرد داری ؟ آروم از اون حالت دراز کشیده خارج شدم و نشستم ، نگاه پیمان هم از آینه با اخم های درهم به پشت معطوف شده بود : نه..خوبم ! چای می خورین ؟ شونه ای بالا انداخت و نگاهم این بار توی نگاه پیمان درون آینه قفل شد ، نفسی بیرون فرستاد پارک می کنم یکم جلوتر بعد … باشه ای گفتم و پیامکی برای بهار فرستادم تا مطمئن شم آرسین ناراحتی نمی کنه . جوابش خیلی زود رسید که گفته بود داره با بچه ها بازی می کنه و حالش خوبه شالم و که روی شونه هام افتاده بود….
با آسودگی خیال بیش تری روی سرم درست کردم و دستی هم زیر چشمام کشیدم ، احتمال می دادم ریملم پخش شده باشه صبح موقع آرایش کردن با حرص خاصی گفته بود توی ماشین کسی من و نمی بینه که دارم براش اراوپرا می کنم و منم با لبخند جواب داده بودم دارم پیش تر برای تو آرایش می کنم. چیزی که باعث شده بود یکم گره ی اخماش کم بشه اما نگرانیش نه ماشین و به آرومی به حاشیه ی جاده کشوند و من زودتر از هر دونفرشون پیاده شدم. مدت ها نشستن دیگه داشت بهم فشار می آورد .