دانلود رمان راز مانا نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه، تخیلی، معمایی، فانتزی، ماجراجویی
نویسنده رمان: پونه سعیدی
تعداد صفحات: 861
خلاصه رمان: هانی، دختری که با لمس شدن و لمس کردن افراد مشکل داره، متوجه میشه نامزدش بهش خیانت کرده! درست تو همین شبی که فکر میکنه زندگیش سیاه شده، مردی رو میبینه که سالهاست میشناسه! البته تو خواب! مردی که ادعا میکنه هانی عادی نیست و اون رو با خودش به یه گروه جدید میبره، گروه جدید، خانواده جدید! قدرت های جدید و … عشق و خطرات جدید…این داستان یه عاشقانه راز آلود از دنیای جادو و انسان های متفاوته…
قسمتی از متن رمان راز مانا
واقعا خوشکل بود. این سرشو خم کرد و آروم تو گوشم گفت: برای من تو ،زیباترینی مثل پری جنگل های بارونی تمام بدنم از خجالت سرخ شده بودم بازم ذهنمو خونده بود. اول از همه کنترل ذهنم رو باید یاد بگیرم به کتی نگاه کردم و لبخند زدم جوابش لبخند تلخ کتی بود که گفت: سلام هانی از آشناییت خوشبختم دستش رو آورد جلو و زیر لب گفت: دزد کوچولو دست کتی رو گرفتم. نمیدونستم درست شنیده یا توهم بود. آروم گفتم: « منم همینطور.»
با حرف ها و رفتار رین انتظار برخورد گرم تری داشتم برای فرار از نگاه کتی به رین نگاه کردم انگار رین نگاهمو خوند و اومد کمکم گفت: خب بهتره بریم داخل زیاد وقت نداریم…
دستش رو گذاشت پشتم و هدایتم کرد به سمت عمارت آروم گفت: اول خصوصی پدر و مادرت رو میبینی بعد بقیه اعضا.
نگران بودم اگه بقیه هم بخوان مثل کتی باشن شاید بهتره نیروم رو از دست بدم. گفتم: «داشتی فکرم رو میخوندی؟!.»
آروم گفت «افکارت» میان تو ذهنم، من نمیخونم.» اینبار صداش رو تو ذهنم شنیدم که گفت…
واسه من از تو سخت تره فکرت رو بخونم. خیلی سخته…
ایستادم فهمیدم ذهنشو خوندم. با چیزی که شنیده بودم نمی تونستم قدم بردارم رین با نگرانی برگشت و نگاهم کرد. مطمئن بودم سرخی روی گونه هام لو میده ایندفعه من بودم که فکرش رو خوندم کارین گفت: هانی… اوه دختر تو چطوری ذهن منو میخونی وقتی که اینجور ذهنم رو بستم.
لیم رو گاز گرفتم و به کفش هام نگاه کردم و گفتم: فکر کنم چون..
