دانلود رمان طلوع سیاه نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه، اجتماعی
نویسنده رمان: پریسا غفاری
تعداد صفحات: 597
خلاصه رمان: خاطره فقیه، دختری با خلق و خویی یکرنگ و بی ریا ، که بعد از فارغ التحصیل شدن از دانشگاه برای رسیدن به خواسته های جوانی اش مطابق عادت همه چیز را با چرتکه عقل و جوانی اش محاسبه میکند و تمام دو دوتا چهارتایی هایش او را پرستار پیرزنی بیمار میکند که چهار فرزند پسر دارد ..
قسمتی از متن رمان طلوع سیاه
برو یه آبی به صورتت بزن… قدمی نزدیکتر می آید.دستش تا نزدیکی چهره ام می آید و من ناخواسته عقب می کشم. ببین زنیکه وحشی چیکار کرده ها! آخی! دستش دوباره پیش می آید تا موهای آشفته ام را که از زیر شالم مثل عروسک های ریش ریش دست دختربچه ها ، وحشیانه پخش و آویزان شده است کنار بزند و رد زخم ها را دنبال کند که باز هم ناخواسته عقب میروم…این ناخواسته های من عجب بی شعورند!!….حالا که مهندس محبوب و بی ادبم مهربان شده است هی ناز می کنند !!
برو خودتو مرتب کن!. سری بالا پایین میکنم..زبانم از اینهمه نزدیکی و مهربانی بند رفته است. کی آخه به تو گفت خودتو بندازی وسط خانومی!؟ خانومی!!؟ کم مانده است از هوش بروم…فقط حیف که امروز روی بی ادبش را هم دیده ام و گرنه عشقم آتشی تر از این حرفها بود که با خانومی گفتنش غش نکنم!! به خاطر برادرم دست روش بلند نکردم و گرنه فوتش میکردم وسط کوچه میفتاد!
بدبخت، فرانک ِ زیبا، با سیلی کیهان 360درجه دور خودش چرخیده بود و تازه میگفت دست رویش بلند نکرده ام!.. مهندس عزیزم یا آلزایمر داشت یا توهم قدرت!…ولی من عاشقم و کور.. و این معایب را نبینم بهتر است! آب گلویی قورت میدهم و میخواهم از هاله ای که اطرافم گرم و گرم تر میشود فرار کنم. اما صدای دو رگۀ طلعت خانم که از تراس با تکیه بر واکرش ، به سمت حیاط خم شده بود خشکم میکند.