دانلود رمان فصل نارنجی نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه، اجتماعی، جنایی
نویسنده رمان: پریسا غفاری
تعداد صفحات: 413
خلاصه رمان: داستان زندگی دختری که بهش تهمت میزنن با شوهر خالش (آرمان) ارتباط داره، بنا به دلایلی ترنج توی جشن با آرمان همراهی میکنه و همون شب آرمان توسط پسری که دیوانه وار ترنج رو دوست داشته کشته میشه، آرمان هم برادری داره به اسم آیین که برای مراسم برادرش به ایران میاد؛ خونوادهی ترنج هم به این دلیل که فکر می کردن به خاله اش خیانت کرده و با آرمان ارتباط داشته و همچنین توی قتل آرمان مقصر بوده طردش میکنن، آیین هم تصمیم میگیره ….
قسمتی از متن رمان فصل نارنجی
به دیدن کارتون مورد علاقه شون دعوت میکرد و دو دقیقه ساکت به روبرو زل می زد تا کارتون تموم بشه و مخاطباش برگردن تو همونی همون دختر نه ساله ای که از حقوق مدنی هیچی نمی فهمید و دیالوگ های فیلم ها را مرتب می کرد و ادای بزرگ هارو در میاورد…. خوب موقعی بود برای بازگشتن به خاطراتی که چه بخواهم چه نخواهم لبم را به صادقانه ترین شکل ممکن به سمت لبخندی کودکانه کش داده بود اما او چطور به یاد آورده بود ؟
یقینا کار غربت بود؛ مرور خاطرات یا نتیجه پیریست یا نتیجه غربتی طولانی و تمام نشدنی و چه چیز میان این خاطرات مرا تا حدی متمایز کرده بود که داغداری ام برای آرمان عجیب به نظر رسیده بود؟! هنوزم وقتی ادا در میاری معلومه. معلومه داری ادای کسی را در میاری که عزاداره … اما در واقع عزادار نیست ، که بیشتر وحشت زده است مثل مجرمی که ناغافل دست های آلوده اش رو شده باشد ، تمام وجودم لرزید و پنبه ریزم دوباره پووف شد و وجودم خالی شد..
نفسی برای ادای کلمات نداشتم پس سکوت کردم و سعی کردم بدون برانگیختن حساسیتش، حرف او را نشنیده تلقی کنم و از کنارش بگذرم. بابات میدونه؟ سنگ کوب آنی همین بود همین حسی که به یکباره و ناگهانی تمام وجودم را سنگ کرد و بی اراده تمام عصب های حرکتی ام قفل شد! گردنم با صدایی شبیه گردش پیچ و مهرههای زنگ خورده یک رباط به عقب چرخید. می دونه دخترش عاشقه؟ هنوز نفسم بند بود؛ بند جمله ای که ناتمام میان هوا رها کرده بود. تو حال خودت نبودی که ببینی چه جوری سر مراسم تشییع ، چشم های درشتشو روی تو زوم کرده بود…