دانلود رمان ایاز و ماه نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه
نویسنده رمان: اکرم محمدی
تعداد صفحات: 3207
خلاصه رمان: گاهی فقط یک قدم اشتباه میتواند کلاً آینده ات را بکوبد و از نو، با یک داستان دیگر بنویسد. مثلاً من الان باید در گمش تپه باشم، عروس بیگ مراد، نه در این اتاق بیمارستانی، کنار مردی که نمیشناسم…صدای بم و پرنفوذ دکتر شانههایم را بالا پراند. اومدی تخمک اهدا کنی؟ مؤدبانهٔ فروش بود. سرم را تکان دادم. اون پسره که باهات اومده… بیاراده و برنامهریزی شده گفتم: شوهرمه…پوزخندی روی لبهای درشتش نشست.
قسمتی از متن رمان ایاز و ماه
دیپلم گرفته بیشتر بخونه که چی بشه؟ چی؟ خواهر بزرگه رو فرستادم، دانشگاه چهار سال تموم از شکم بچه هام زدم خرج کتاب و رفت و آمد دانشگاه کردم گفتم خانم معلم بشه آخرش چی شد؟ شوهرش دادم به به جوونی که با موتورش مسافر جابه جا میکنه. به دختر نمی آمد هجده ساله بودن، کمتر شاید خیلی کمتر… دیدم حالا که قراره بعد از این همه درس خوندن بدمش دست شوهر حداقل به جهیزیه درست و حسابی برای خودش دست و پا کنه.
خودنویس روی میز را داخل قلمدان گذاشتم. کار تو کارخونه سخته، فوراً راست نشست. اینجوری نگاهش نکنید پا به پای مادرش کار مزرعه میکنه تو کارگاه شما هم کم کارگری نکرده
و هنوز دختر یک کلمه حرف نزده بود.سرش را پایین انداخته و با بند کیف سیاه ساده اش بازی میکرد. باید هماهنگ کنم شماره ات رو بذار میگم زنگ بزنن بهت. مش کریم ناگهان تمام اجزای صورتش خندید و با خوشحالی از جا بلند شد.
ممنون آقا… خدا رحمت کنه مختارخان رو… خدا سایه شما رو از سر ما کم نکنه….. برای چه تشکر میکرد؟ برای اینکه برایم کارگر آورده؟ حتی دخترک هم شجاع شد سرش را بالا آورد و یک لبخند کوچک خجول تحویلم داد. کاش درسش را میخواند اما من که مسئول انتخاب های دیگران نبودم فوقش عذاب وجدانم را با زنگ زدن به سرکارگر برای داشتن هوای او ساکت میکردم.