دانلود رمان حامی ام باش نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه، اجتماعی، معمایی
نویسنده رمان: samira_behdad
تعداد صفحات: 264
خلاصه رمان: داستان مردی است که زندگیاش به دست فراموشی سپرده شده. مردی که هویت خود را از یاد بـرده و دست تقدیر کسی را سر راه او قرار میدهد تا به زندگی یکنواخت و کسل کنندهاش رنگِ زندگی بپاشد. در این راه، حوادث یکی پس از دیگری از دل خاکِ زمان بیرون میآیند و حقایق یک به یک آشکار میشوند و اما او کیست که پا در راهی میگذارد به امید آنکه انتهای مسیر به بازگشت خاطرات مرد ختم شود؟
قسمتی از متن رمان حامی ام باش
این سؤال حامی هم بود . چرا کامیار اصرار به این دوستی داشت ؟! او بی حوصله ، کم حرف و خسته بود . پایه ی هیچ چیز و هیچ جا نبود . قطعاً حوصله ی این دختر را هم سر می برد . حامی دست هایش را درهم قلاب کرد و روی میز گذاشت. سعی کرد با حرف هایش رونیکا را متقاعد کند تا قید دوستی با او را بزند . آن وقت می توانست راحت و آسوده بگوید « خودش نخواست ! » ببین دخترجون من جنتلمن نیستم . پول ، شغل ، ماشین و خونه هم ندارم . از کت و شلوار هم بیزارم . اگه دیدی توی مهمونی پوشیدم به خاطر اصرار بی مورد افشین بود .
من خیلی زود خسته میشم، از محیط شلوغ بدم میاد و از سر و صدا و موزیک بلند فراریم . چشم هایش را بالا آورد و نیم نگاهی به چهره ی روتیکا انداخت . به این چهره و چشم ها نمی آمد که از دوستی با او پشیمان شده باشد . پیش خدمت فنجان چای حامی را روی میز گذاشت و رفت . رونیکا سکوت حامی را که دید ، دستش را از زیر چانه اش برداشت ، هر آدمی ویژگی خاص خودش رو داره . نمیشه که همه مثل هم باشن، نمیشه که همه خونه و ماشین داشته باشن. نمیشه که همه عاشق موزیک بلند و مهمونیای شلوغ باشن . من هم از مهمونی و شلوغی بدم میاد و اون شب هم به اصرار نازیلا و کامیار اومدم .
مثل اینکه راه فراری برایش باقی نمانده بود و دوستی شان قطعی بود. یک صدایی به حامی می گفت یک ذره تنوع هم بد نیست . شاید با آن دختر زندگی تکراری و کسل کننده اش، رنگ و بویی تازه می گرفت. چشمش به دست رونیکا افتاد ، خال قهوه ای ریزی که روی انگشت دومش بود، خاطره ای محو را از دختری که تازگی ها در ذهنش جولان می داد برایش یادآوری کرد . لبخند کم رنگی زد خط صاف لب هایش به منحنی تبدیل نشد ؛ اما گوشه ی چشمش چین خورد. این دختر با نظرش شیرین آنده بود.