دانلود رمان بوی جنگل های افرا نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه، معمایی، خونبسی
نویسنده رمان: زیبا سلیمانی
تعداد صفحات: 1871
خلاصه رمان: قصه سه دوست و سه خانواده است که گذشته مشترکی با هم دارن و فرزندانشون دوستی عمیقی با همدارن که در خِلال این دوستی، سیاوش و ارسلان از افرا خواستگاری میکنن.. سیاوش و افرا عاشق و معشوقن و ارسلان حاضر به درک این مسئله نیست چون خودش هم عاشق افرا شده.. جواب افرا شیرازه زندگی هر سه خانواده رو از هم میپاشه و حوادثی رخ میده که رازهای گذشته رو میشه و ……
قسمتی از متن رمان بوی جنگل های افرا
به این عروسی به اینکه چیزی از من میمونه هم فکر میکنی؟ صدای ارسلان کمی اوج گرفت: ادا مامانم رو در نیار…ادا ارمی رو هم در نیار افرا… شما همتون معرکه اید اونی که قبل از سال بابا داره عروسی میگیره اونم توی بوق و کرنا وكکش نمیگزه منم، خوبه اینطوری…؟ اینطوری همتون آروم میشید؟ دلتون قرار میگیره؟ تو دیگه با کلید خونه ات نمیخوابی؟ إربی سازش کوک میشه؟
آردی کبکش خروس میخونه؟سیا از زندان در میاد؟ غم دل مامان شکوفه کم میشه؟ خون بابام پایمال نمیشه؟ آرام روی پیشانیاش ضرب گرفت و ادامه داد: من آدم بده بشم شهر امن و امان میشه؟ قورباغه هفت تیرکش نمیشه؟ من خراب شم شما حالتون خوب میشه؟ چشمان افرا که تلخ بسته شد ارسلان خط آخر حرف قلبش را نجواگونه زد: دل بده به به لباس عروس و يه شب مهمونی افرا خانم اعتمادی وگرنه قلب من که زیر درخت سیب باغ دماوند به سال پیش پرپر شده…..
و عشق همین بود همین قدر دردناک و شیرین که گاهی جانی برای جانی برود و دیگری دردش را بکشد. یک روزهای هرچه به خورشید نگاه میکنی قصد نارنجی شدن و رخت بستن از روی این کرهی خاکی را ندارد، برعکس انگار با قدرت و شدت بیشتری میتابد. آن روزهای بیتو، آن روزهای که من در خلسه ی سکوت فرو رفته بودم و ارسلان بدتر از من گنچ تنهاییاش را انتخاب کرده بود؛ تمام نمیشد. تا آخرین لحظاتی که امکان داشت در هربیس میماندم شهر فرشها، شهر رنگ ها هم مرا در خودش غرق نمیکرد، دنیای من به اندازه شنیده ی صدایت کوچک شده