دانلود رمان دیوار آهنی نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه، درام، پرستاری
نویسنده رمان: فاطمه خادمی
تعداد صفحات: 158
خلاصه رمان: ریما دختری طرد شده از خانواده بخاطر اتفاق پوچ، اتفاقی که بی تقصیر ترین آدم اوست... پرستار کودکی می شود، اما!… پدر آن بچه کیست؟! پدری که عشق قدیمی ریما است!
قسمتی از متن رمان دیوار آهنی
ابروی بالا انداختم ریما این از کجا میشناختش؟ خودمو به نفهمیدن زدم گفتم: ریما، ریما دیگه کیه؟ پرستار بچتون. الکی کمی فکر کردم با حرص گفتم؛ آهان اونو میگی نه از دیروز ندیدمش. نگران گفت: یعنی چی دیروزم که صاحب خونه گفت ریما رفته با این حرفش قطع شدن نفسمو حس کردم
ریلکس شونه بالا انداختم گفتم. به من مربوط نمی شه بعد از رفتنش بهزاد که تا الان با تعجب نگامون می کرد، گفت: سام ریماهمون ریما که نیست؟!
اتفاقا همون ریمایه تو چی کار کردی؟ نفس عمیقی کشیدم سیگارمو تو جاسیگاری خاموش کردم و گفتم: پرستار آتریسا شد تو مهمونی برگشت از امارت فهمیدم. مامان استخدامش کرده بود. تو هنوزم دوسش داری؟ نفس عمیقی کشیدمو گفتم: نمی دونم حالا این کل ماجرا نیست. پس ماجرا چیه؟
كل اتفاقاتو تعریف کردم بهزاد با شک داشت نگام میکرد، با حس حالت تهوع از جام بلند شدم.
اوف خسته شدم انقدر عوق زدم. از دیروز تا حالا حالت تهوع دارم. بی حال از دستشویی اومدم بیرون پیش خاله روی زمین نشستم که گفت: دخترم فردا برو شهر آزمایش بده. چشم….کنترل تلویزیون رو برداشتم روشنش کردم تلویزیون
قدیمی بود که زیبای خونه رو چند برابر کرده بود. لبخندی
زدم بعد از نگاه کردن به فیلم از جام بلند شدم سفر رو پهن کردم. بعد از خوردن شام کمی از خاله بافتی یاد گرفتم…