دانلود رمان آیسو نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه، اجتماعی
نویسنده رمان: رعنار رستگار
تعداد صفحات: 520
خلاصه رمان: آیسو در یکی از بزرگترین رستوران های تهران بعنوان آشپز مشغول بکار است. اما بخاطر خطایی که در رستوران مرتکب میشود اخراج میشود و به طور اتفاقی خانمی سر راهش قرار میگیرد و پیشنهاد آشپزی در خانه بزرگش را به او میدهد که بعد از آن مسیر زندگی آیسو تغییر میکند.
قسمتی از متن رمان آیسو
فرنیا هم خنده کنان بیرون رفت اما بعد چند ثانیه برگشت و گفت. آیسو تو دختر خیلی خوبی هستی راستش را بخوای اول ازت . خوشم نیومد ولی هر چی میگذره میبینم اشتباه میکردم با مهربانی نگاهش کردم و گفتم تو هم دختر خیلی خوب و قشنگی هستی فرنیا: یک دستش را بالا برد و تکان داد و گفت! فعلا تلاش با رفتن او من هم شروع به درست کردن نهار کردم. بعد از پختن برنج و ماهی برای نهار یک لیوان چایی برای خودم ریختم و از رون آمدم طبقه ی دوم نشیمن بود…
و صندلی های راحتی به رنگ سبز آبی روشنی به همراه سفید و کرمی چیده شده بود که خیلی قشنگ بود و به خونه آمده بود روی ویترین های دیواری هم ظروف نقره و مجسمه های گرون قیمتی چیده شده بود و یک قاب فرش بزرگ هم روی دیوار گذاشته شده بود همینطور که داشتم به نقش فرش ابریشمی زیر پایم نگاه می کردم یهو در ورودی باز شد و یک دختر قد بلند و خوش هیکلی وارد شد با چشم های سبز رنگش به من خیره شد و گفت فراز کجاست؟ با دستم اشاره ی به بالا کردم و اون هم بدو بدو با کفش های پاشنه بلندش بالا رفت.
با صدای سمیه خانم فهمیدم اون همون ملیسا نامزده فراز هست دختر قشنگ و خوش استایلی بود نگاهی به چایی ام انداختم که سرد شده بود. بی حوصله از روی میل بلند شدم و به سمت آشپزخانه رفتم مثل همیشه همه دور میز جمع شدند اما فراز توی اتاقش بود و به جای اون ملیسا روبه روی من نشسته بود. می خواستم سر میز بشینم که ماه گل جان بهم گفت غذای فراز را به اتاقش ببرم یک سینی برداشتم و کمی از برنج و ماهی که پخته بودم را به همراه سالاد گذاشتم و از آشپزخانه بیرون رفتم پایم را که روی اولین پله گذاشتم صدای ملیسا باعث ایستادنم شد ملیسا با اخم روبه من کرد و داد زد کجا میری تو؟