رمان اسرار چهار زن نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه اجتماعی
نویسنده رمان: فریده عرب زاده
تعداد صفحات: 692
خلاصه رمان: چهار زن، از سه نسل، ياد داشت های نامنظمی از زندگی خود، نه روزانه، بلکه هر زمان که فرصت پیدا می کنند، مي نويسند. آنها این کار را نه برای بازگو کردن زندگي شان، بلکه فقط برای حفظ خاطراتشان انجام می دهند حديث، سالمند ترین زن این داستان، در زمان جنگ ايران و عراق، در اهواز مدیر یک مدرسه است و زندگی ساده اش پر از رمز و راز. ترانه، فرزند حدیث، برای تحصيل به آلمان رفت و ضمن آشنا شدن با فرهنگ های ديگر، با گرفتن مدرک پزشکی، به ايران برگشت تا به مردم و کشور خود خدمت کند.
کتايون، با از دست دادن مادر و ازدواج مجدد پدرش، به مشکلاتی دچار شد که راهی جز ترک خانه ی پدر برایش نماند و مجبور شد به آمريکا برود تا با مردی که برايش در نظر گرفته بودند و سن پدرش را داشت، ازدواج کند. اما او به منظور گرفتن گرین کارت با پسری که نمي شناخت، ازدواج کرد و عشق انگيزه ای شد برای برخوردش با مشکلات. ترمه، جوان ترین زن این داستان، در آلمان به دنيا آمد، در ايران به مدرسه رفت و برای تحصیل در دانشگاه، آمريکا را برگزید و عشق خود را در آنجا یافت. در نهایت این یاد داشت هاست که رازهای بزرگ آنها را آشکار و پیوند میان آنها را مستحکم می کند …
چهار زن، از سه نسل، يادداشت های نامنظمی از زندگی خود، نه روزانه، بلکه هر زمان که فرصت پیدا می کنند، مي نويسند. آنها این کار را نه برای بازگو کردن زندگيشان، بلکه فقط برای حفظ خاطراتشان انجام می دهند حديث، سالمند ترین زن این داستان، در زمان جنگ ايران و عراق، در اهواز مدیر یک مدرسه است و زندگی ساده اش پر از رمز و راز. ترانه، فرزند حدیث، برای تحصيل به آلمان رفت و ضمن آشنا شدن با فرهنگهای ديگر، با گرفتن مدرک پزشکی، به ايران برگشت تا به مردم و کشور خود خدمت کند. کتايون، با از دست دادن مادر و ازدواج مجدد پدرش، به مشکلاتی دچار شد که راهی جز ترک خانه ی پدر برایش نماند و مجبور شد به آمريکا برود تا با مردی که برايش در نظر گرفته بودند و سن پدرش را داشت، ازدواج کند.
اما او به منظور گرفتن گرین کارت با پسری که نمي شناخت، ازدواج کرد و عشق انگيزه ای شد برای برخوردش با مشکلات. ترمه، جوان ترین زن این داستان، در آلمان به دنيا آمد، در ايران به مدرسه رفت و برای تحصیل در دانشگاه، آمريکا را برگزید و عشق خود را در آنجا یافت. در نهایت این یادداشتهاست که رازهای بزرگ آنها را آشکار و پیوند میان آنها را مستحکم می کند …
قسمتی از متن رمان اسرار چهار زن
در اهواز حدیث هم دختری به دنیا آورد که نامش را ترانه گذاشت. او هم از زندگی با شوهرش امیرحسین که به او امیر می گفت، راضی نبود و دوستش نداشت. امیر هم برای جبران این کمبود محبت ، بیش از پیش به دخترشان عشق می ورزید. عجیب اینکه آذر و حدیث این دو دوست که علاقه ی بسیاری به هم داشتند، هر دو در زندگی زناشوئیشان به هیچ وجه احساس خوشبختی نمی کردند.
حدیث به زودی توانست در اهواز بهعنوان معلم استخدام شود؛ ولی مدت کوتاهی پس از آن، با پشتیبان ی مالی امیر، یک کودکستان دایر کرد که بعدها آن را توسعه داد و دبستانی هم به آن اضافه کرد. او در کارش بسیار موفق بود. حدیث در انتخاب معلمان وسواس زیادی داشت؛ رفتار آن ها با بچه ها و طریقه ی تدریس آن ها زیر ذره بین او بود.
او می خواست یک مدرسه ی نمونه داشته باشد که موفق هم بود. اما آذر هیچ برنامه ای برای زندگیش نداشت و بیشتر
وقتش را در دوره های دوستانه می گذراند و از این وضعیت رنج می برد. پس از مدتی این آذر بود که بیشتر وقت ها خانه نبود و جورج در خانه می ماند و با پسرش بازی و به او رسیدگی می کرد. فریور هم به شدت به پدرش علاقمند بود؛ غیبت آذر این پدر و پسر را به هم نزدیکتر کرده بود.
