دانلود رمان عشق منع شده نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه، اجتماعی
نویسنده رمان: فاطمه باقریان
تعداد صفحات: 344
خلاصه رمان: دختری که عاشق یکی میشه ک بعده از عمل قول ازدواج به اون میده ولی بعد از مدتی دیگ خبری ازش نمیشه و اون دختره به اسرار خانواده با یکی از بهترین خاستگاراش ازدواج میشه دلی بعد از مدتی خبری از عشق قبلیش میشه و …
قسمتی از متن رمان عشق منع شده
پری ۱ ، ۳،۲ دوتایی پریدیم رو تخت پری ، حالا بگو باشه قصير و براش تعریف کردم ار چه جالب ، پس اون نویان ، اون شب تو پارک ، لیکا بوده ۲۴ j پری- اوهوم ، بخوابیم شبخوش صدای زنگ موبایلم بلند شد نگاهی به صفحه گوشی کردم نیکا بود لبخندی زدمو جواب دادم صدای خستش پیچید تو گوشم نیکا… افسون…جانم نیکا خوبی ؟ خندیدم و گفتم : نیکا تا حالا با هم بوديما لیگا بازم دلم هواتو کرده رای خدا تک خنده ای کردو گفت : افسون خیلی خستم ،
درست میشه من به چیزی که حقمه میرسم حق گرفتنیه ، حقتو میگیریم…حله فردا میای کلاس ۳۲ اره نیکا – میبینمت فکرای بدو بنداز دور ، خدا هنوز هست نگران هیچی نباش شیخوش نیکا خوبه که دارمت ، شیخوش گوشیو قطع کردم آروم زمزمه کردم : چرا اینقدر دوستت دارم نمیخوام ناراحت باشه خدایا ارومش کنی بری چی میگی با خودت ؟؟ هیچی ، شب خوش صبح از خواب بیدار شدیم با پری آماده شدیم صبحونه میخوردیم نيما… سلام ، صبح بخیر سلام ، بیا صبحونه سه تایی صبحونرو خوردیم نيما …
من میرسونمتون باشه از خونه بیرون زدیم تا دم دانشگاه تو سکوت گذشت…جلو دانشگاه توقف کرد پری پیاده شد تا خواستم پیاده شم…دستامو گرفت نیما… به لحظه بمون حله نیما ما امروز سپریم اقصون چرا قبولم نمیکنی ؟ نيما نيما جون دلم آهی کشید من گفتم : من که بهت گفتم نیما- اره صدبار گفتی ، نمیخوای درگیر عشق شی – بابا ، من فقط میخوام خیالم راحت باشه ، میخوام بدونم مال منی همین خواسته زیادیه تو خیلی خوبی ، ولی الان وقت این حرفا نیست نیما باشه ، خیلی محترمانه میگی نه له نيما ، اینطوری نیست ایماء کلاست دیر نشه با ناراحتی از ماشین پیاده شدم…